آفتاب پرست

ساخت وبلاگ
چشم هایم را میبندم من آرزو میکنم، چون هستم... هنوز چیزی در من زنده است پس آرزو می کنم آرزو میکنم اینجا بودی... همینجا که جایت هست همینجا که من صبح ها بیدار میشوم جای خالی ات را میبینم و تا ظهر چند بار دیگر به اتاق خالی ات نگاه می کنم ساعت جلو میدود... برنامه مورد علاقه ات را تلویزیون نشان میدهد بعد فکر میکنم، که شاید دلت هوایم را کند، به سرت بزند، بیایی... و چند ثانیه بیشتر به این فکر بیراه اجازه جولان نمیدهم میروم در اتاقت، عطرت را می بویم عطری که بوی جوانی ات را میدهد... پرت میشوم، به آغوشت، شب عید، دختر بچه ای میشوم، می آیم در آغوشت بوی عطرت روی صورت تازه شیو کرده... می بوسمت از آن بوسه های بچه گانه... جوان میبینمت دست روی صورتت می کشم... خوب میدانم....  عوض سال هایی که گذشت،جایت سخت در آغوشم خالی مانده است...   چشم هایم را میبندم آرزو میکنم، هر چه دلم خواست... آرزو میکنم... چون هستم...   پ.ن: مرا در آغوشت بگیر و لالایی بخوان، من در تو ریشه دارم تو در من...  آفتاب پرست...
ما را در سایت آفتاب پرست دنبال می کنید

برچسب : آغوش,آغوش تو,آغوش عشق, نویسنده : baftab-parastttf بازدید : 111 تاريخ : شنبه 29 آبان 1395 ساعت: 20:26

مثل دلتنگی ... که زنگار روی دلم به یادگار میگذارد، من هم از دور میبینمت، میخندی، لبخند میزنم... خوشحالی، شاد میشوم... روز ها بیدار می شوم ، نقش تو را بازی میکنم، سرم را گرم میکنم به با حوصله کنار گاز ایستادن... به اینکه این خانه، همین چهار دیوار، امانم باشد عادت میکنم... به تنهایی،  آخر دیگر نمیترسم اگر صدایی بیاید، میروم ببینم چه بود نمیترسم و برای خودم غذایی را که دوست دارم درست میکنم رو به راه نیست همه چیز، میگویم که هست لبخند میزنی، خوشحال میشوم میگویم همانجا بمان، اینجا هوایش سم است... آن جا نفس بکش... من...؟ من خوبم... میخندم و شوخی میکنم اما قطع که میشوی خ آفتاب پرست...
ما را در سایت آفتاب پرست دنبال می کنید

برچسب : زندان زنان,زندان به انگلیسی,زندان,زندان اوین,زندان رجایی شهر,زندان گوانتانامو,زندان قصر,زندان زنان امریکا,زندان کهریزک,زندان سلیمان, نویسنده : baftab-parastttf بازدید : 109 تاريخ : يکشنبه 2 آبان 1395 ساعت: 18:05